.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
دفتر زندگی پرافتخار روحانی شهید؛ یونس یونسی

آنچه خواهید خواند تورق کوتاهی است از دفتر زندگانی پرافتخار روحانی و عارف شهید یونس یونسی؛ پیک گردان امام محمدباقر(ع) لشکر خط شکن 25 کربلا. شهید عارفی که بعد از سه مرتبه جانبازی، سرانجام صیغه عقدش با عروس شهادت جاری شد و البته دو امانت گرانبها از خود برای نسلهای بعد به یادگار گذاشت. دستنوشته های ناب و وصیتنامه عرفانی و عاشقانه ای که انسان را تکان می دهد که براستی دانشگاه دفاع مقدس چه فارغ التحصیلان نخبه ای داشت که هر کدام آنها برای بیداری و تحول روستا، شهر، استان و حتی یک کشور کافیست. 

بیشتر از این چیزی نگوئیم چراکه زبان مان الکن است، اما بزودی خواهیم نوشت از ظلمی که متولیان فرهنگی مان در حق این شهدا و نسلهای بعد از آن کردند که نتوانستند با انعکاس هنرمندانه، این امانت های گرانبها را در اختیار نسل تشنه فرهنگ ایثار و شهادت قرار دهند، چراکه اسیر گزارش کارند و غرق در یکنواختی و روزمرگی...!

به گزارش رزمندگان شمال، در سال 1344 هجری شمسی،در روستای‌ «المشیر» از توابع‌ شهرستان‌ قائمشهر مازندران، فرزندی از خانواده‌ای‌ مذهبی‌ و کشاورز پا به‌ عرصه‌ی‌ وجود نهاد که نام او را "یونس" گذاشتند. یونس یونسی، ايام طفوليت را در آغوش پدري زحمتكش و مادري پاكدامن و دلباخته به قرآن و اسلام گذراند تا به سن قانوني تحصيل در مدرسه رسيد و دوران ابتدايي را در روستاي المشير با موفقيت سپري نمود. یونس، با پایان‌ یافتن‌ سال‌ اول‌ راهنمایی‌، به‌ جهت‌ علاقه‌ی‌ زیادی‌ که‌ به‌ علوم ‌اسلامی‌ داشت‌، راهی‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ امام‌ جعفر صادق - علیه‌السلام- (کوتنا) شد. و از محضر اساتید آنجا بخصوص‌ حجت‌ الاسلام ‌سلیمانی‌، کسب فیض نمود.





یونس در منطقه خود در دفاع‌ از نهضت‌ امام‌ خمینی‌ نقش‌ بسزایی‌ داشت‌. در زمان‌ اوج‌گیری‌ فعالیت‌های‌ گروهک‌های‌ ملحد، با شجاعت‌ تمام‌ و فداکاری‌ مستمر در جهت‌ ریشه‌ کن‌ کردن‌ این‌چهره‌های‌ پلید، حتی‌ یک‌ لحظه‌ کوتاهی‌ نمی‌کرد. وی تمام‌ دستگاه‌ و وسایل‌ تبلیغاتی‌ منافقان‌ را با دست‌ پرتوان ‌خویش‌ و با شهامت‌ و عظمت‌ روح‌ خود درهم‌ می‌ریخت‌. حتی‌ بارها منافقان‌ وی‌ را تهدید به‌ قتل‌ ‌کردند و یک‌ بار نیز درکوتنا، چند ساعتی‌ در بازداشت‌ این‌ گروه‌ ملحد به‌ سر برد. اما او با قوت‌ قلب‌، عزمش‌ را بر مبارزه‌اش‌ جزم‌تر می‌کرد. یونس ضمن‌ ادامه‌ی‌ تحصیل‌، مسایل‌ دینی‌ را برای‌ مردم‌ بازگو می‌کرد. همواره‌ در کنار جوانان‌ حزب‌الله‌ بود و در جلسات ‌مذهبی‌ شرکت‌ می‌کرد. وی در ادامه زندگی پر افتخارش جهت‌ ادامه‌ی‌ تحصیل‌، راهی‌ قم‌ شد تا در جوار حضرت‌ معصومه‌ -سلام‌الله‌علیها- به‌ درجات‌ عالیه‌ نایل‌ آید و از اساتید بزرگ‌ قم‌ استفاده‌ نماید.

   

یونس ضمن‌ تحصیل‌ دروس‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ قم‌، در ایام‌ تعطیلات‌ به‌ زادگاه‌ خود، روستای‌ المشیر می‌ رفت و در جلسات‌ انجمن‌ اسلامی‌ و پایگاه‌ مقاومت‌ شرکت‌ می‌کرد. وی در انجام‌ مراسم‌ تشییع‌ شهدا در امور فرهنگی‌، اعم‌ از خطاطی، کلیشه‌برداری‌ و نیز شعارنویسی‌ روی‌ دیوار خدمات‌ شایانی‌ انجام‌ داد.
یونس اما همزمان با اشتغال‌ به دروس‌ حوزو‌ی‌، همواره‌ راهی‌ کربلای ایران می‌شد و در عمليات‌هاي متعدد حضور داشت. اولين بار در سال 6/1/65 با كاروان سپاه محمد(ص) به جبهه جنوب اعزام و در منطقه عملياتي والفجر8 فاو بعنوان يك نيوري رزمي شركت فعال داشت كه از ناحيه دست و پا مجروح شد كه جهت مداوا به بيمارستان اهواز انتقال و پس از بهبودي نسبي به منزل مراجعت نمود. و با همان وضعيت جسمي نامطلوب عازم جبهه جنوب شد و در گردان امام محمدباقر(ع) به نبرد ادامه داد.

یونس حتی، پیکرهای مطهر شهداي گردان امام محمدباقر(ع) از لشكر 25 كربلا را كه بين خطوط مقدم جبهه‌ها مانده بود، با طناب و بصورت سينه خيز به پشت خاكريز می آورد كه مورد تشويق فرمانده لشكر 25 كربلا و فرماندهي گردان عليرضا بلباسي قرار گرفت. پس از پايان مأموريت در اين مرحله به آغوش خانواده‌اش بازگشت. با شناخت و آگاهي كه از اوضاع انقلاب اسلامي و دفاع مقدس داشت با ارادتي خالصانه نسبت به شهدا در مقر پايگاه بسيج روستاي المشير اقدام به طراحي و كشيدن تصوير شهدا نمود و در مدت كوتاهي كه در محل حضور داشت در امور فرهنگي و تبليغي بسيج فعاليت چشمگيري بعمل آورد.

   

یونس براي بار سوم به مناطق عملياتي جنوب در همان گردان امام محمدباقر رهسپار گرديد و در عمليات كربلاي 3 آزادسازي مهران حضور فعال داشت كه در اين عمليات هنگامي كه لباس روحانيت برتن داشت روي قله كله قندي به شدت از ناحيه شكم و پا مجروح مي‌شود وبراي انجام مداوا به بيمارستان منتقل گرديد و پس ازبهبودي نسبي براي مرحله چهارم مجدداً به جبهه های نبرد شتافت و در منطقه شلمچه در عرصه‌هاي عملياتي و فرهنگي تبليغي گردان امام‌باقر(ع) با لباس روحانيت حضور چشمگيري داشت و نماز جماعت گردان اغلب به امامت ايشان برگزار مي‌گرديد.
یونس، با لباس‌ بسیجی‌ و عمامه‌، در کنار رزمندگان‌ مشغول‌ نبرد با دشمن‌ می‌شد و با روحیه‌ای‌ سرشار از عشق‌ و ایمان‌، ابتکارات‌ و تاکتیک‌های‌ نظامی‌ و خلاقیت‌هایی ‌از خود نشان‌ می‌داد. با لباس‌ مقدس‌ روحانیت‌ در پیشاپیش‌ رزمندگان‌ اسلام‌ قرار می‌گرفت‌ و زینت‌ خاصی‌ به‌ کاروان‌ها می‌داد.


عروج خونین

این روحانی عارف، سرانجام‌ در تاریخ‌ 22/10/65در عملیات‌ کربلای‌ پنج با مسؤولیت‌ پیک‌ گردان‌ امام‌ محمد باقر - علیه‌السلام- بر اثر اثابت‌ گلوله‌ی‌ تانک‌ مزدوران‌ بعثی‌، به‌ همراه‌ چند تن‌ از فرماندهان‌ این‌ گردان‌ پرپر شد و به‌ دیدار معشوق خود شتافت‌.

خلاصه ای از وصيت نامه تکان دهنده روحانی شهيد يونس يونسي

 

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان

«ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء ولكن لا يشعرون»
«كسانيكه در راه خداكشته مي‌شوند مرده مگوييد بلكه زنده‌اند ولي شما درك نمي‌كنيد»
خدايا خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغاي كشمكش‌هاي پوچ مدفون نشوم. با همه وداع مي‌كنم و مي‌خواهم باخداي خود تنها باشم. خدايا چه زيباست مرگ در راه تو و شمع گونه سوختن انسان كه بتوان روشني بخش جامعه بود. خدايا مي‌دانم توكيستي نه آنقدر كه علي(ع) مي‌دانست. خدايا تو را با ديده دل ديده‌ام نه آنقدر كه محمد(ص) ديد .معبود من! به تو و كتابت و هرآنچه كه از توست يقين دارم نه آن سان كه رهبر عزيز خميني دارد. خدايا لحظاتی در زندگيم بود كه در التهاب لقاي تو مي‌سوختم و اينك اي مرادم اي‌ اميدم اي ‌محبوبم مرا به آنچه كه از تو نيست بيزارگردان؛ ياري ام ده «اي هستي بخش»

الهي رضاً برضائِك و تسليماً‌لاَمرِك يا الله. من شرمم مي‌شود رهبرم و مولايم امام حسين (ع) با آن مظلوميت و مصيبت‌ها جان دهد و من در زير هواي خنك و لذت دنيا و در بستر جان دهم. خدايا سري را كه قرار نباشد در راه دوست فدا شود همان به كه بوجود نيايد و بالاخره جسمي را كه قرار نباشد در راه دوست پاره شود همان به كه پرورده نشود.
امّا شما اي مردم قهرمان؛‌اي ملت رسول الله؛ اي شيعيان علي(ع)؛ اي رهروان امام حسين(ع)؛ اي عاشقان صاحب الزمان؛ چشم بصيرت را بگشا، قلبت را صيقل ده، به اطراف نظر كن به جهان بينديش، چه مي‌بيني غوغايي عظيم، دريايي خروشان، موجي توفنده و دره اي عميق، برادر دنيا همين است.
خواهرم و برادرم! آنهائيكه در بهترين كاخها بودند بهترين خوراك‌ها را خوردند با بهترين و باصطلاح خودشان زيباترين زنان دنيا همبستر شدند؛ چقدر بيشتر از من و شما عمر كردند؟ هيكلشان چقدر از كوه‌ها بلند‌تر شده؟! برادر و خواهر به دنيا و مظاهرش خيره نشو تو را نفريبد، هوايت برتو غلبه نكند و خودت را به چيزي جز بهشت نفروش؛ تو بزرگتر از آني كه فكر مي‌كني .
برادرم و خواهرم! تو انقلاب كرده‌اي، تو جهان را به غوغا انداخته اي تو به خدا متصل شده‌اي؛ تو به ائمه(ع) متوسل شده‌اي خود را نباز، مغرور نشو عقب نشيني نكن؛ برادر محكم باش جهاني برعليه تو بپاخواسته است تو اي رسالت حسين بردوش و پرچم اسلام بدست بايد راهي را كه شروع كرده‌اي به پايان برساني خون پاك و مطهر شهدا تو را نظاره مي‌كند يك لحظه سستي برابر با نابودي تو و اسلام است.

و اما تو اي‌ مادر مهربانم! من مدتها بود كه اين عروسي را خواستگاري كرده بودم آنچه را كه بشوخي مي‌گفتي كه شايد كسي را براي خود نامزد كرده باشي حقيقت داشت من بواسطه خداوند متعال به وسيله خطبه خواندن وي شهادت را عقد كرده بودم، مادر جان اين ازدواج حجله گاهش حدومرزي ندارد عروس زيباي آن هردلي را مي‌ربايد و شب زفافش انتها ندارد اين شب هرگز برصبح كه لذت آنرا زايل كند تبديل نمي‌شود اما چه كنم كه اين ازدواج بجاي آنكه باعث كثرت افراد خانواده شود شما را بي‌فرزند مي‌سازد.
مادر! به خودت نظر كن چه چيزي كمتر از سيلي امام حسين و زينب(ع) داري؟ پس خود را مثل او وانمود كن. اگر جسدم را جلويت گذاشتند همانگونه كه در طول زندگي از روي محبت مرا مي‌بوسيدي اگر سرداشتم صورتم را ببوس و اگر نداشتم خدا را شكر كن و آنرا به قيامت موكول ساز.

مادرجان من امانت خداوند دردست شما بودم و از شما متشكرم كه امانت را آنگونه كه خدايش خواست تحويل صاحبش داديد.


پدر عزيزم! سلام گرم خالصانه‌ام را به شما مي‌فرستم. پدرجان مرا حلال كن از اينكه در پيري عصاي دستت نبودم و نشدم نتوانسته‌ام بشوم ولي اين را بدان كه راهي قدم گذاشته‌ام كه مولايمان علي(ع) قدم گذاشت. پدرجانم دلتان را بخدا بسپاريد وقتي به ديدن شما مي‌آيند اظهار ضعف نكنيد و نگوئيد كمرمان شكست.
مادرجان! خيلي خوشحال مي‌شوم كه احساس مادرانه‌ات برتو غلبه نكند. اول هدفم را ببين و بعدگريه كن. مادرجان مگر شما آرزويي بهتر از اين برايم داشته‌ايد؛ بهتر از بهشت بوده نه! فكر نمي‌كنم در دنيا و آسمان‌ها جايي بهتر از بهشت وجود داشته‌باشد پس چرا گريه كني چون روز شهادت من روز دامادي من است.
مادرجان! دوستاني مثل نظرعلي بهرامي و حسن كرمي و عبدالعلي رفيعي و سردار رشيد اسلام رضا شاكري و محمد‌رضا خانلري و طلبه شهيد رحمت‌الله اسدي را از دست دادم. مادرم! بخدا قسم وقتي بياد شهيد رضا شاكري مي‌افتم شرمم مي‌آيد بخود بگويم«شهيد»
پدرجان و مادرجان! شبها ستارگان را بشماريد تا يقين كنيد كه هر روز اين ظالمان، ستاره عمر مسلماني را خاموش مي‌كنند.
مادر عزيزم و پدر محترم بخند اما نه قلبت كه با صورت ظاهرت و گريه كن اما نه با صورت ظاهرت كه با قلبت نگوئيد كه عصاكشمان بود به دوستانم بگوئيد يونس كه مونس‌ام بود نمرده‌است بلكه تا ديروز مرده بود و امروز متولد شده.

از شما برادران عزيزم و نور چشمم يحيي و يعقوب و ذكريا و عبدالله مي‌خواهم كه تقوا را نصب العين خود قرار دهيد و هميشه در كارهايتان اخلاص كامل داشته باشيد.

برادرم عبدالله! نگذار كه سنگرم خالي باشد بايد جاي من را پركنيد و درس‌هايت را خوب بخوان و تهذيب نفس را فراموش نكن و هميشه خدا را حاضر و ناظر بدان و عالم هميشه در محضر خداست و در محضر خدا معصيت نكنيد به پدر و مادرتان كمك كنيد و همه با هم متحد باشيد و شما ادامه دهندگان راه سالار شهيدان حسين‌ اين علي(ع) هستيد و شما بايد اسلحه‌ام را برداريد و سنگرم را پركنيد.

This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 800x389.


و حال خواهران عزيزم! حجابتان سنگرتان باشد و صبر و استقامت داشته باشيد.خواهرانم! اگر بگویم گريه نكنید مي دانم كه نمي‌شود؛ گريه كردن اشكالي ندارد وقتي حمزه سيدالشهداء شهيد شد كسي نبود، برايش گريه كند پيامبرناراحت شدند لذا عده اي جمع شد و رفتند به خانه حمزه عزاداري كردند گريه كردند. اما از شما تقاضا دارم خواهر جان بياد زينب باش كه مصيبت ديده است، شهادت برادرش امام حسين(ع) را ديد؛ كه چطور جگرهايش را پاره پاره كردند او شهادت برادرش اباعبدالله را درصحراي كربلا مشاهده كرد كه چطور سراز بدنش جداكردند چطور سرش را به نيزه كشيدند باز مصيبت تمام نمي‌شود بايد زينب با برادرزاده اش امام سجاد به همراه بچه‌هاي كوچك امام حسين(ع) به اسيري ببرند، اين شهر و آن شهر بردند آيا مصيبتي از اين بزرگتر كس سراغ دارد از خواهرانم مي خواهم از زينب الهام بگيريد راه او را ادامه بدهيد .

چندكلمه‌اي با برادران عزيز انجمن اسلامي و گروه مقاومت حسين‌ابن‌علي(ع) سخن بگويم قال الصادق(ع) ان الله يشر الناس علي نياتهم يوم القيامه از شما برادران تقاضا دارم كه اعمالتان را با نيت‌هايتان يكي كنيد اخلاص را بطور كامل در خود بوجود بياوريد از شما برادران عزيزم مي‌خواهم كه خدا را درك كنيد و در همه كارهايتان او را ببينيد اگر اين موضوع امكان پذيرفت، ديگر كشته شدن در راه خدا صفا دارد؛ عشق دارد؛ خدا به او عشق مي‌ورزد. ديگر اينكه كارهاي انجمن اسلامي يا چيزهاي ديگر، شما را از جبهه ها غافل نكند بايد توجه داشته باشيم كه شيطان در رابطه با هركس براي گمراه كردنش روشي خاص انتخاب مي‌كند كه بعضي‌ها را از طريق عبادت او را گمراه مي‌كند. ديگراينكه از شما تقاضا دارم آنطور كه ديگران براي شما حساب بازمي‌كنند شما آنطور براي خود حساب باز نكنيد كه هركس به خودش آگاهتراز ديگران است.




آرزو داشتم كه يك بار هم شده ازنزديك امام عزيز را زيارت كنم ولي متأسفانه در دنيا به اين ديدار نائل نشدم كه اميدوارم در روز قيامت دستم را بگيرد.
از محضر استاد بزرگوارم و عالم منفي و مجاهد خستگي ناپذير حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد سليماني كوتنائي كه واقعاً‌ زحمت فراواني براي من كشيدند طلب مغفرت مي‌كنم. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

احقرالطلاب؛ يونس اليونسي مازندراني قائم‌شهر- المشير


روح مان با یادش شاد، با ذکر صلوات




ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 2.077 seconds.